یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب



 یادم می‌آید شنبه وقتی بود، همین ۲۹ دسامبر که گذشت. با یکی از دوستان قرار گذاشته بودیم سمت غروب برویم بازار نوئل. برنامه هر دوی ما طوری بود که نمی‌شد نماز بخوانی بعد راه بیفتی. کیفم را که آماده می‌کردم جانماز و سجاده مسافرتی را هم برداشتم. اذان مغرب ساعت ۱۷.۲۰ دقیقه بود و قرار ما ساعت ۱۷.۳۰. بازار توی پارک منتهی به موزه لوور (Louvre) برپا بود. اواسط راه متوجه شدم به خاطر شنبه‌های اعتراض جلیقه زردها، و به دستور پلیس، ایستگاه محل قرار بسته است. مجبور شدیم قرار را به یک ایستگاه قبل تغییر دهیم و از آن‌جا پیاده برویم. فکر می‌کنم ساعت‌های ۶ این‌طورها رسیدیم. همه چیز مهیای این بود که نماز را به بعد بیندازی یا فراموش کنی یا خودت را به کوچه علی چپ بزنی و انگار نه انگار که نمازی هم باید بخوانی. بازار رنگی رنگی و شور جمعیت.

ـ  بیا بریم نمازم ُ بخونم. از خدا خجالت می‌کشم دنیا من ُ ببره، نمازم بمونه».

مثل چاقو از وسط کیک، از میان جمعیت یک راهی باز کردیم و سمت درخت‌های پارک رفتیم. نمی‌شد هر جایی سجاده پهن کرد. دو به دو زیر نور کم چراغ‌های برافراشته، روی نیمکت‌های پارک نشسته بودند. تقریبا تمام پارک را گشتیم تا کنار کافه‌ای که بسته بود یک جایی مناسب پیدا کردیم. قبله را با نرم افزار توی گوشی‌ام پیدا کردم؛ عقربه رو به سمت لوور (Louvre) و یک ردیف منظم درخت ایستاد.


 الله اکبر. خش خش کاپشن توی رکوع و سجود سکوت اطراف را می‌شکست. سرمای زمین توی پاها می‌پیجید. سنگ ریزه‌ها از خجالت کف پا در می‌آمدند. سلام نماز را به تسبیحات چسباندم. خیال پریشان خودش را از ذکرها جدا، توی هیبت برپایی نماز توی کشوری غیر مسلمان فرو برد: نبودن جا برای ادای نماز، نگاه‌های سنگین و توام با تعجب رهگذران، واکنش‌های اضطراب‌آور پلیس/ گاردهای محافظ مکان‌ها/ عابرین/ ممانعت‌های احتمالی و خجالت و ترس و.



این‌جا توی سطح شهر به فواصل خیلی زیاد مسجدهای کوجک انگشت شمار هست که فقط همان ساعت نماز بازند. و البته عرف نیست خانمی برود نماز بخواند. چون سنی‌هایی که این‌جا تابحال دیدم معتقد به سنت پیامبرند و می‌گویند زن باید نمازش را توی منزل بخواند. 
با این اوضاف اگر بیرون منزل باشی و جای درست درمان هم نباشی کارت درآمده است. بدتر آن‌که از اذان تا اذان بیرون باشی. حالا توی این فضا، این‌که یک گوشه کناری مخفیانه پیدا کنی و چند رکعت را سرهم بندی» کنی کار آسانی نیست. حالا چرا می‌گویم سرهم بندی». آدم توی این شرایط با خود عریانش مواجه می‌شود. دست ایمان و اعتقادش رو می‌شود. و این خود عریان از این‌که دیگران او را در حال خم و راست شدن» ببینند خجالت می‌کشد، می‌ترسد. همین او را به خواندن تند تند نماز می‌کشاند، به یک اضطراب، به ربودن حواس از کلماتی که حق خداوند است به دادن حواس به صداهای اطراف که یک وقت کسی نیاید».
وقت‌هایی هم هست که نه فضا و مکان مناسب را پیدا می‌کنی نه جسارتش را. ترجیح می‌دهی بگذاری برسی منزل. حالا این‌که نمازت قبل اذان بعدی باشد یا بعدش داستان دیگری است. داستان این می‌شود که به محض این‌که می‌رسی منزل قضایش را می‌خوانی و می‌چسبانی به نماز وقت بعدی. یا  از خودت حکم در می‌آوری و قبل خارج شدن از منزل، زودتر از اذان، نماز را  ادا می‌کنی. یک وقتی هم می‌رسد که یک خط در میان می‌خوانی و تقیدت بخار می‌شود به مرور زمان، و کلا یک خط روی نماز می‌کشی و خیال خودت را برای همیشه راحت می‌کنی.



 
 آدم،  وقتی با خود معتقد و مسلمانش روبرو می‌شود که ایجاد شرایط مسلمانی با خودش باشد، که نه، اصلا مجبور باشد شرایط را بسازد. بجنگد و بسازد.  با همه چیز بجنگد و با خودش بیشتر. مسلمان بودن و ماندن توی این شرایط که همه چیز مهیاست تو را به سمت خود توجیهی» و بی‌تفاوتی» و دست آخر ترک واجبات ببرد جهاد می‌خواهد. و از میان این‌ها، بی‌تفاوتی» و سستی در برابر دعوت‌ها، چه دعوت اغیار، چه دعوت نفس،» بیشتر از هر چیزی ضربه کاری را می‌زنند: کرخت شدن و بعد ندیدن و حذف کردن.

 از بین ما خیل زیادی انگار توی اسید رفته‌اند و توی فقر دین محیط این‌جا حل شده‌اند. رضایت خداوند و خواسته‌ها و انتظارات الهی از غایت، موضوع، دلیل و هدف حدف می‌شوند. که این، ربطی به کجا بودن آدم ندارد؛ فضای مسلمانی یا غیر مسلمانی. زندگی طبق معیار و رضایت الهی معرفت می‌خواهد. می‌طلبد از جهل خروج کنی و اولویت برایت خود خداوند باشد. حالا اگر فکری و عقیدتی اصلا توی این فضای نورانی سیر نکنی و توی فضایی غیر اسلامی باشی وا دادن» و تغییر اولویت‌ها اصلا بعید نیست. دیگر زندگی اخروی، یا کمتر از آن، زندگی سالم دنیوی محلی از اعراب نیست. اولویتت می‌شود پذیرفته شدن در جامعه فرانسوی،  پذیرفته شدن در محیط کار و جمع دوستان/ طرد نشدن/ ماندن و رسیدن به رفاه شغلی و زندگی  مقبول و آینده مطمئن. بی‌دغدغه و آرام.




ننوشتم وقتتان را بگیرم بدانید نماز می‌خوانم یا نمی‌خوانم/ با چه کیفیتی به جا می‌آورم/ سر وقت می‌خوانم یا تنگ غروب و یا نزدیک سپیده. این‌ها را بی‌پرده و همان گونه که هست» نوشتم آشنا شوید با جنگ‌ها، سختی‌ها، آفت‌ها.  با نیروهایی که هر لحظه ممکن است با سهل انگاری و با  بی‌عرضگی نَفسَت متلاشی‌ات کند، پرتت کند به یک سیاه‌چاله.  بعد نجاتت  موکول بشود به عنایت خداوند و  حکم پرونده‌ات نیازمند یک نگاه از نوع نگاهی که  به حُرابن ریاحی

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ  آیه ۴۰ سوره مبارکه ابراهیم

اللَّهُمَّ اجْعَلْ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِینَ ( فرازی از ادعیه ماه مبارک رمضان)


این‌جا پاریس است.







مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها